رامین عزیزم. چه خوشحالم که این بار از یک شهر دور به غیر از شهر مشخص مشهد برایت کامنت می گذارم.حسی از آشنایی می دهد این لحظات در شهری پر از چهره های ناشناس. مثل خواب پروانه چسبناک است. سال جدید بر تو مبارک دوست خوبم.. اینکه نوشتی زیلکه آندریا شومر دکترای "ماریا لاسینگ دارد یعنی چه؟ می دانم که در اروپا همه چیز تخصصی شده و مثل اینجا نیست که استادان ادبیات هم عرفان قرن ۶درس بدهند هم نقد ادبی قرن۲۰ ان هم به شکل سطحی و بیسار نازل؛ولی به هرحال برایم جالب است که بدانم اینکه نوشتی یعنی چه.....دستهایت را در همه ی جای دنیا می فشارم
وقتی با چشمهای مشترک گریه می کنیم برای باران فرقی نمی کند بی چتر بی کلاه هم تو را خیس می کند هم من را
اگر که مرگ از آن دست کارها بکند مرا به دردترین درد مبتلا بکند اگر که عشق بگیرد دو دست داغ مرا که بعد در وسط کوچه ای رها بکند نمی تواند هرگز، نمی تواند که... نمی تواند ما را ز هم جدا بکند نمی تواند... ... دارد احتمالا سال تازه ای می آید اما من غمگینم مثل بچه ای که عروسک هایش را دزدیده باشند مثل وقتی از خواب می پریدم و نبودی «انسان همیشه از طرفی می افتد که به آن تکیه کرده است» به زودی به سفری دراز خواهم رفت شاید این آخرین عیدی باشد که برای تبریک در وبلاگت کامنت کپی کردم شاید این آخرین عیدی باشد که عاشقانه شعرهایم را می خوانی نترس! قرار نیست بمیرم فقط سفری دراز خواهد بود تا روزی که جهان جای زیباتری برای زندگی باشد اما فعلا هستم! هنوز بارهایی روی دوشم است که باید زمین بگذارم هنوز زنده ام هرچند غمگین هرچند... عیدت مبارک!
درود رامین عزیز. خوشحال شدم که وبلاگت را به روز دیدم و البته مثل همیشه زیبا و به جا بود ترجمه و معرفیات. سال نو مبارک. همیشه شاد و سرفراز بمانی برادر. قربانت.
سارا همتی
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1387 ساعت 05:22 ق.ظ
درود بر رامین گرامی از اینکه این دریچه را دوباره باز می بینم بسیار خرسندم. شعر بسیار زیبایی را با خودت آوردی. بی نظیر است. . برای تو و خانواده ی محترم آروزی سالی همراه با شادی و تندرستی آرزومندم. با سپاس فراوان از زحماتت
بعد یک سال بغض... با «اگر شبی از شب های زمستان مسافری...» به روزم . . به یاد «مرد بی وطن» به یاد دوست و استاد سفر کرده: ........................................ «دکتر سید مهدی موسوی» . . داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت داشت با چندین شعر جدید که قبلا نخوانده اید آه پدر،پدر، مادر تو را در گنجه آویزان کرده... با حرفهایی صریح و بی پرده درباره جشنواره های «میبد» و «تبریز» . . صندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و ... با خبر چاپ: ...................سومین شماره نشریه همین فردا بود با لینک هایی از جشنواره های مختلف با لینک شعرها و داستانهایی توپ از بچه های غزل پست مدرن و کارگاه اعترافات یک سارق مادرزاد... . . و با 27 لینک فقط 27 لینک تقدیم به:.... با یک سال نه! با 22 سال بغض به روزم.
چند نکته درباره وضعیت اسف بار جشنواره ای به نام شعر فجر که در مشهد برگزار شد
سلام رامین عزیزم.عکس ات را هنوز دارم و می بینم.با این مطلب به روزم. این منم که می مانم این دیگری ست که می رود
ابتین جم
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 12:00 ب.ظ
به نام پروردگار یکتا سلام به تمامی کسانی که در این نظر سنجی و همچنین مسئولین که برای این نظرات وقت می گذارند . در این کتب نویسنده ها سیری داشتم که به این صفحه برخورد کردم اگه می شود در مورد کتابهای تاریخی هم توضیحاتی بدهید که مردم ایران زمین و تمامی فارسی زبانان و اقوام وابسته به اریایی ها و کلا همه بدانند که ایران چه بوده است . من اله توفیق
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
درود بر رامین عزیزم.
امید نداشتم که به روز شده باشی. اما وقتی مثل همه ء روزهای پیشین آمدم و... بسیار خوشحال شدم.
ایمیل خودت را ....
رامین عزیزم.
چه خوشحالم که این بار از یک شهر دور به غیر از شهر مشخص مشهد برایت کامنت می گذارم.حسی از آشنایی می دهد این لحظات در شهری پر از چهره های ناشناس. مثل خواب پروانه چسبناک است.
سال جدید بر تو مبارک دوست خوبم..
اینکه نوشتی زیلکه آندریا شومر دکترای "ماریا لاسینگ دارد یعنی چه؟ می دانم که در اروپا همه چیز تخصصی شده و مثل اینجا نیست که استادان ادبیات هم عرفان قرن ۶درس بدهند هم نقد ادبی قرن۲۰ ان هم به شکل سطحی و بیسار نازل؛ولی به هرحال برایم جالب است که بدانم اینکه نوشتی یعنی چه.....دستهایت را در همه ی جای دنیا می فشارم
وقتی با چشمهای مشترک گریه می کنیم
برای باران فرقی نمی کند
بی چتر
بی کلاه
هم تو را خیس می کند
هم من را
دوست خوبم
ممنونم از لطفت رامین عزیز
و عیدت نیز مبارک...
استفاده کردم
اگر که مرگ از آن دست کارها بکند
مرا به دردترین درد مبتلا بکند
اگر که عشق بگیرد دو دست داغ مرا
که بعد در وسط کوچه ای رها بکند
نمی تواند هرگز، نمی تواند که...
نمی تواند ما را ز هم جدا بکند
نمی تواند...
...
دارد احتمالا سال تازه ای می آید
اما من غمگینم
مثل بچه ای که عروسک هایش را دزدیده باشند
مثل وقتی از خواب می پریدم و
نبودی
«انسان همیشه از طرفی می افتد
که به آن تکیه کرده است»
به زودی به سفری دراز خواهم رفت
شاید این آخرین عیدی باشد
که برای تبریک در وبلاگت کامنت کپی کردم
شاید این آخرین عیدی باشد
که عاشقانه شعرهایم را می خوانی
نترس!
قرار نیست بمیرم
فقط سفری دراز خواهد بود
تا روزی که جهان جای زیباتری برای زندگی باشد
اما فعلا هستم!
هنوز بارهایی روی دوشم است
که باید زمین بگذارم
هنوز زنده ام
هرچند غمگین
هرچند...
عیدت مبارک!
چه خوشحالم که به روز شدی!
بهاری دیگر آمده است آری
اما برای آن زمستانها که گذشت نامی نیست...نامی نیست!
بهارت شاد رامین عزیزم
دوستت دارم برادر.
سلام رامین عزیز
نتوانستم با شعر ارتباط برقرار کنم.
درود رامین عزیز. خوشحال شدم که وبلاگت را به روز دیدم و البته مثل همیشه زیبا و به جا بود ترجمه و معرفیات. سال نو مبارک. همیشه شاد و سرفراز بمانی برادر. قربانت.
سلام رامین عزیز
خوشحالم که دوباره به روز شدی.
سلام و درود
سال خوبی را برایت آرزومندم دوست من
آقای محترم.
وبلاگتان در نهایت زیباییست.
خوشحالم از آشنایی شما.
درود بر رامین گرامی
از اینکه این دریچه را دوباره باز می بینم بسیار خرسندم.
شعر بسیار زیبایی را با خودت آوردی.
بی نظیر است.
.
برای تو و خانواده ی محترم آروزی سالی همراه با شادی و تندرستی آرزومندم.
با سپاس فراوان از زحماتت
سلام بر رامین فرهیخته! دیگر سراغی از ما نمی گیری؟ وبت خواندنی است مثل همین همیشه ها!
سلام رامین عزیز خیلی وقت می شود سری به من نزده ای. جای نوشته ات لابلای نظرات وبلاگم خالیست
سلام من ۲۴ ساعت بیشتر وقت ندارم سر می زنی؟
سلام آقای رحیمی عزیز
ترجمه های خوبتان را می خوانم که هر کدام پنجره ایست برای من
بعد یک سال بغض...
با «اگر شبی از شب های زمستان مسافری...» به روزم
.
.
به یاد «مرد بی وطن»
به یاد دوست و استاد سفر کرده:
........................................ «دکتر سید مهدی موسوی»
.
.
داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت داشت
با چندین شعر جدید که قبلا نخوانده اید
آه پدر،پدر، مادر تو را در گنجه آویزان کرده...
با حرفهایی صریح و بی پرده درباره جشنواره های «میبد» و «تبریز»
.
.
صندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و ...
با خبر چاپ:
...................سومین شماره نشریه همین فردا بود
با لینک هایی از جشنواره های مختلف
با لینک شعرها و داستانهایی توپ از بچه های غزل پست مدرن و کارگاه
اعترافات یک سارق مادرزاد...
.
.
و با 27 لینک
فقط 27 لینک
تقدیم به:....
با یک سال نه! با 22 سال بغض به روزم.
سلام .شبنمم. الان ایران هستی؟؟ کجایی.حتما بهم یه خبر بده
بولتن دانشجویان و دانشآموختگان فلسفه ایران
www.isphilosophy.com
Iranian Students of Philosophy
همچنان می بینم با پشت کار به کار ترجمه ادامه می دهی.
همواره شاد و پیروز باشی
رامین عزیز سلام
دیر گاهی است که از تو خبری نرسیده است به من
رامین عزیز اگر حوصله کردی ایمیلی برایم بزن و خبری از خود بده
ماندگار باشی
سلام آقای رحیمی
از مطالب خوبتون اسفاده کردم.
لینک شما افزوده شد
سلام رامین جان.همچنان پرجوش
اسم این مرحله هست.دنبال پلنگ دویدن
به روزم
با
"چندصدایى بهمفهوم گونههاى متفاوت روایت و نوشتار نیست
بررسی داستانهای پست مدرنیستی و وضعیت نقد ادبی در ایران"
دکان داری و جشنواره گی
چند نکته درباره وضعیت اسف بار جشنواره ای به نام شعر فجر که در مشهد برگزار شد
سلام رامین عزیزم.عکس ات را هنوز دارم و می بینم.با این مطلب به روزم.
این منم که می مانم
این دیگری ست که می رود
به نام پروردگار یکتا سلام به تمامی کسانی که در این نظر سنجی و همچنین مسئولین که برای این نظرات وقت می گذارند . در این کتب نویسنده ها سیری داشتم که به این صفحه برخورد کردم اگه می شود در مورد کتابهای تاریخی هم توضیحاتی بدهید که مردم ایران زمین و تمامی فارسی زبانان و اقوام وابسته به اریایی ها و کلا همه بدانند که ایران چه بوده است . من اله توفیق